انبوهی از کلمات.

گپ های زیادی در ذهنم دارم.
الفاظ زیادی روی لبانم دارم.

میخواهم سخن بگویم. چیز های برای گفتن دارم. سوالاتی برای پرسیدن دارم. جواب هایی برای دادن دارم.
میخواهم اسمم را بگویم، میخواهم بگویم که همه چیز خوب است، میخواهم بگویم که همه چیز بد پیش میرود. میخواهم توضیع بدهم.

مگر هیچی.

انبوهی از کلمات در ذهنم باقی مانده.

انبوهی از کلمات در ذهنم باقی مانده.
انبوهی از الفاظ روی لبانم باقی مانده.

زیرا تو آنرا درک نمیکنی. میتوانم الفاظ ام را رها کنم. مگر تو آنرا درک نمیکنی. میتوانم کلمات را زمزمه کنم یا فریاد زنم. تو آنرا درک نمیکنی.

تو سر و صدا میشونی. مثل یک سکوت. که هیچ معنی ندارد.

میخواهم فریاد بزنم. میخواهم که مرا بشنوی، میخواهم که مرا درک کنی.

گپ های زیادی در ذهنم دارم.
الفاظ زیادی روی لبانم دارم.

پس فریاد میزنم، میخندم، پس حرف میزنم، سخن میگویم، سخن میگویم. بدون اینکه توقف کنم.

تو فکر میکنی که من دیوانه ام.
اما من دیوانه نیستم. الفاظ باید بیرون شوند. آنها مثل قفس در ذهن ام حبس شده اند. الفاظ ام را آزاد میکنم. الفاظ ام از دهنم بیرون میشوند. سریع بیرون میشوند. سخن میزنم، سخن میزنم، سخن میزنم.

گوش کن چی میگویم.
زبان ام را یاد بگیر.
فکر نکن که زبان تو تنها زبانی است که وجود دارد. زبان من هم وجود داره.

من وجود دارم.


ترانه نوشته شده توسط Héloïse
ترسیم توسط Lucile
ترجمه شده توسط Jamshed

می توانید نسخه های این متن را به زبان های انگلیسی، عربی، فرانسوی و ترکی بخوانید.

میتوانید کتاب را چاپ کنید (فارمت A4، یک طرف، ان و بی – به حاشیه های چاپ متوجه باشید)